گرچه پیمان را شکسته ام بر سر پیمانه ام با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوانه ام
گر به ظاهر دورم از درگاه تو ای نازنین باز هم مشتاق روی دلکش جانانه ام
از در میخانه ات ای شاهد خوبان مران با همه عصیان همان دردی کش میخانه ام
پرده بردار از رخ زیبا که مشتاق تو ام آن رخ زیبا ندیده، واله و دیوانه ام
پادشاه جودی و ما بنده درگاه تو منتظر بر درگهت، زان بخشش شاهانه ام
در میان بحر هجران غوطه ور گشتم ولی باز هم در جستجوی گوهر دردانه ام
هم چون من هرگز نباشد بر درت پیمان شکن لیک با الطاف غیر از تو، شها! بیگانه ام
چون که لطف توست تنها ضامن رسوایی ام ور نه آن گردم که افشان دردل ویرانه ام
انتظارت بیش از حدشد، تحمل تا به کی؟ آفتابا! بهر دیدار رخت پروانه ام
واله و "شیدا" و مستم لیک، محتاج تو ام یک نظر بر من نما، ای عارف فرزانه ام!